شنبه 7 / 9 / 1391برچسب:, :: 23:32 ::  نويسنده : mgh

دستانم گرمي دستانت را مي خواهد پس دستانم را به تو ميدهم

 

 

قلبم تپش قلبت را مي خواهد پس قلبم را به تو ميدهم

 

 

چشمانم نگاه زيبايت را مي خواهد پس نگاهم از آن توست

 

 

عشقم تمامي لحظات تو را مي خواهند وبراي با تو بودن دلتنگي ميکنند

 

 

دل من همانند آسمان ابري از دوري تو ابري است

 

 

درخشش چشمانم همانند خورشيد درخشان انتظار چشمانت را مي کشند

 

 

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.

 

 

عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت


سه شنبه 28 / 8 / 1391برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : mgh

برخیز و مخور غم جهان گذران


بنشین و دمی به شادمانی گذران


در طبع جهان اگر وفایی بودی


نوبت به تو خود نیامدی از دگران



یک شنبه 26 / 8 / 1391برچسب:, :: 13:48 ::  نويسنده : mgh

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود

.

افسوس که به جای افکارش

.

زخم های تنش را نشانمان دادند

.

وبزرگترین دردش را بی آبی نامیدند

افسوس...



شنبه 2 / 8 / 1391برچسب:, :: 12:54 ::  نويسنده : mgh

معلم پای تخته داد می زد
 صورتش از خشم گلگون بود
 و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود
 

 

ولی ‌آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد

 

 
برای آنکه بی خود، های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت

 

یک با یک برابر هست
 

 از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
 

معلم
مات بر جا ماند !

 
و او پرسید
اگر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز

یک با یک برابر بود
 
سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت

 
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود.
 

و او با پوزخندی گفت
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم
یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟

یک اگر با یک برابر بود

پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
 یا که زیر ضربت شلاق له می گشت ؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
 

معلم ناله آسا گفت
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:
 
یک با یک برابر نیست
 



سه شنبه 30 / 7 / 1391برچسب:, :: 21:42 ::  نويسنده : mgh

ای دل ای دل ای دل...

عزیزم گل روی تو را هر گه کنم یاد

چو بلبل بر کشم از سینه فریاد

عزیزم ز من مجنون ترینا دیده لیلی

ز تو شیرین ترینا دیده فرهاد

رفیق گشته دورم دادای

ز عشقت نا صبورم دادای

ای دل ای دل ای دل...

عزیزم بیا کز حد گذشت ایام دوری

وای ز مهجوری کنم تا کی صبوری

ای دل ای دل ای دل...

عزیزم پس از مرگم تو ای زیبا نگارم

بیا با جمع خوبان بر مزارم وای دل

عزیزم بیا بشنین دمی کن یاد مفتوح

حالا که من در زیر خاک امیدوارم

ای دوست تمام خوب رویان همه رفتن

ای دل ای دل ای دل...

عزیزم خدایا چون کنم دل بیقرار است

همه روز روشن شام تار است

عزیزم ندانم راز دائم با که گویم

آی که دائم چشم باکی اشک بار است

ای دوست بگو یاد عزیزون بگو یاد رفیقون

 بگو یاد یاران بگو یاد خوبان

آی تو هر چن بی وفایی یادت ای دوست

ای دوست دو چشمم کور شد از انتظارت

ای داد وای به روزگارم



سه شنبه 30 / 7 / 1391برچسب:, :: 21:37 ::  نويسنده : mgh

بگو چی دیدی تو چشماش عشق منو تو روندی

بگو کی گرفته جامو قلب منو سوزوندی

بگو کی به پات نشسته حالا عهدتو سر میاره

برای موندت باز بهونه در میاری

نری بگی بی حیا بود بی دین و بی خدا بود

دل به کی بسته بودم آخ که چه بی وفا بود

نری بگی کم گذاشتم برای چشمای تو

نگی یکی دیگه داشتم آوردمش جای تو

نگی به کسی رفتمو عشق تو رو فروختم

به جای چشمای تو دل به غریبه دوختم

نگی دلش اینجا نبود من که بودم عاشقش

این همه حرف و حدیث من نبودم لایقش

نری بگی بی حیا بود بی دین و بی خدا بود

دل به کی بسته بودم آخ که چه بی وفا بود

نری بگی کم گذاشتم برای چشمای تو

نگی یکی دیگه داشتم آوردمش جای تو

نری بگی بی حیا بود بی دین و بی خدا بود

دل به کی بسته بودم آخ که چه بی وفا بود

نری بگی کم گذاشتم برای چشمای تو

نگی یکی دیگه داشتم آوردمش جای تو



دو شنبه 22 / 7 / 1391برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : mgh


میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشقه اولین نیست


میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست


داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست


چقده تنهاشی وقتی
، هیچکسی هم قدمت نیست(هیچکسی هم قدمت نیست)

میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشقه اولین نیست


میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست


داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست


چقده تنهاشی وقتی ، هیچکسی هم قدمت نیست

چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه


که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه


چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی


بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که نباشی(نباشی)

چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه


که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه


چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی


بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که نباشی



یک شنبه 27 / 5 / 1391برچسب:, :: 8:56 ::  نويسنده : mgh

زخمی بر پهلویم هست

روزگار

نمک می پاشد

ومن

پیچ و تاب می خورم

و همه

گمان میکنند که

میرقصم



یک شنبه 27 / 5 / 1391برچسب:, :: 8:45 ::  نويسنده : mgh

کاش یادت نرود

.

روی این نقطه ی پررنگ بزرگ

.

بین بی باوری آدم ها

.

یک نفر میخواهد که تو خندان باشی

.

نکند کنج هیاهوی زمان

.

بروم از یادت



یک شنبه 27 / 5 / 1391برچسب:, :: 8:25 ::  نويسنده : mgh

سلام دوستان عزیزم

ببخشید که این چند وقته آپ نمیکردم

قول میدم بیشتر سر بزنم

شما هم قول بدید سر بزنید

دلم به شما ها گرمه عزیزانم

به وبلاگ همتون سر زدم

دوستتون دارم



دو شنبه 24 / 4 / 1391برچسب:, :: 20:26 ::  نويسنده : mgh

 شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

 
 
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
 

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
 
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
 
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
 
 
 
 
خودم که اشکم دراومد شماچی؟


دو شنبه 24 / 4 / 1391برچسب:, :: 20:17 ::  نويسنده : mgh

  دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس **** گاه تو خواهم شد »

***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
«
 پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »



دو شنبه 24 / 4 / 1391برچسب:, :: 20:0 ::  نويسنده : mgh

  يکي بود يکي نبود 
يه پسر بود که زندگي ساده و معمولي داشت
اصلا نميدونست عشق چيه عاشق به کي ميگن 
تا حالا هم هيچکس رو بيشتر از خودش دوست نداشته بود
و هرکي رو هم که ميديد داره به خاطر عشقش گريه ميکنه بهش ميخنديد 
هرکي که ميومد بهش ميگفت من يکي رو دوست دارم بهش ميگفت دوست داشتن و عاشقي
مال تو کتاب ها و فيلم هاست....
روز ها گذشت و گذشت تا اينکه يه شب سرد زمستوني 

توي يه خيابون خلوت و تاريک
داشت واسه خودش راه ميرفت که
يه دختري اومد و از کنارش رد شد 
پسر قصه ما وقتي که دختره رو ديد دلش ريخت و حالش يه جوري شد 
انگار که اين دختره رو يه عمر ميشناخته
حالش خراب شد
اومد بره دنبال دختره ولي نتونست
مونده بود سر دو راهي 
تا اينکه دختره ازش دور شد و رفت
اون هم همينجوري واسه خودش با اون حال خراب راه افتاد تو خيابون
اينقدر رفت و رفت و رفت
تا اينکه به خودش اومد و ديد که رو زمين پر از برفه
رفتش تو خونه و اون شب خوابش نبرد 
همش به دختره فکر ميکرد
بعضي موقع ها هم يه نم اشکي تو چشاش جمع مي شد
چند روز از اون ماجرا گذشت و پسره همون جوري بود
تا اينکه باز دوباره دختره رو ديد
دوباره دلش يه دفعه ريخت 
ولي اين دفعه رفت دنبال دختره و شروع کرد باهاش راه رفتن و حرف زدن
توي يه شب سرد همين جور راه ميرفتن و پسره فقط حرف ميزد
دختره هيچي نميگفت
تا اينکه رسيدن به يه جايي که دختره بايد از پسره جدا ميشد
بالاخره دختره حرف زد و خداحافظي کرد
پسره براي اولين توي عمرش به دختره گفت دوست دارم
دختره هم يه خنده کوچيک کرد و رفت
پسره نفهميد که معني اون خنده چي بود
ولي پيش خودش فکر کرد که حتما دختره خوشش اومد
اون شب ديگه حال پسره خراب نبود 
چند روز گذشت 
تا اينکه دختره به پسر جواب داد
و تقاضاي دوستي پسره رو قبول کرد
پسره اون شب از خوشحاليش نميدونست چيکار کنه 
از فردا اون روز بيرون رفتن پسره و دختره با هم شروع شد
اولش هر جفتشون خيلي خوشحال بودن که با هم ميرن بيرون
وقتي که ميرفتن بيرون فکر هيچ چيز جز خودشون رو نمي کردن
توي اون يه ساعتي که با هم بيرون بودن اندازه يه عمر بهشون خوش ميگذشت
پسره هرکاري ميکرد که دختره يه لبخند بزنه
همينجوري چند وقت با هم بودن 
پسره اصلا نمي فهميد که روز هاش چه جوري ميگذره
اگه يه روز پسره دختره رو نميديد اون روزش شب نميشد
اگه يه روز صداش رو نميشنيد اون روز دلش ميگرفت و گريه ميکرد
يه چند وقتي گذشت 
با هم ديگه خيلي خوب و راحت شده بودن
تا اين که روز هاي بد رسيد
روزگار نتونست خوشي پسره رو ببينه
به خاطر همين دختره رو يه کم عوض کرد
دختره ديگه مثل قبل نبود
ديگه مثل قبل تا پسره بهش ميگفت بريم بيرون نميومد
و کلي بهونه مياورد
ديگه هر سري پسره زنگ ميزد به دختره 
دختره ديگه مثل قبل باهاش خوب و مهربون حرف نميزد
و همش دوست داشت که تلفن رو قطع کنه
از اونجا شد که پسره فهميد عشق چيه
و از اون روز به بعد کم کم گريه اومد به سراغش
دختره يه روز خوب بود يه روز بد بود با پسره
ديگه اون دختر اولي قصه نبود
پسره نميدونست که برا چي دختره عوض شده
يه چند وقتي همينجوري گذشت تا اينکه پسره
يه سري زنگ زد به دختره
ولي دختره ديگه تلفن رو جواب نداد
هرچقدر زنگ زد دختره جواب نميداد
همينجوري چند روز پسره همش زنگ ميزد ولي دختره جواب نميداد
يه سري هم که زنگ زد پسره گوشي رو دختره داد به يه مرده تا جواب بده
پسره وقتي اينکار رو ديد ديگه نتونست طاغت بياره
همونجا وسط خيابون زد زير گريه
طوري که نگاه همه به طرفش جلب شد
همونجور با چشم گريون اومد خونه 
و رفت توي اتاقش و در رو بست
يه روز تموم تو اتاقش بود و گريه ميکرد و در رو روي هيچکس باز نميکرد
تا اينکه بالاخره اومد بيرون از اتاق
اومد بيرون و يه چند وقتي به دختره ديگه زنگ نزد
تا اينکه بعد از چند روز
توي يه شب سرد 
دختره زنگ زد و به پسره گفت که ميخوام ببينمت 
و قرار فردا رو گذاشتن
پسره اينقدر خوشحال شده بود
فکر ميکرد که باز دوباره مثل قبله
فکر ميکرد باز وقتي ميره تو پارک توي محل قرار هميشگيشون
دختره مياد و با هم ديگه کلي ميخندن 
و بهشون خوش ميگذره
ولي فردا شد
پسره رفت توي همون پارک و توي همون صندلي که قبلا ميشستن نشست
تا دختره اومد
پسره کلي حرف خوب زد 
ولي دختره بهش گفت بس کن 
ميخوام يه چيزي بهت بگم
و دختره شروع کرد به حرف زدن 
دختره گفت من دو سال پيش
يه پسره رو ميخواستم که اونم خيلي منو ميخواست
يک سال تموم شب و روزمون با هم بود
و خيلي هم دوستش دارم
ولي مادرم با ازدواج ما موافق نيست
مادرم تو رو دوست داره
از تو خوشش اومده
ولي من اصلا تو رو دوست ندارم
اين چند وقت هم به خاطر خودت با تو بودم
به خاطر اينکه نميخواستم دلت رو بشکنم
پسره همينطور مثل ابر بهار داشت اشک ميريخت
و دختره هم به حرف هاش ادامه ميداد
دختره گفت تو رو خدا تو برو پي زندگي خودت
من برات دعا ميکنم که خوش بخت بشي
تو رو خدا من رو ول کن
من کسي ديگه رو دوست دارم
اين جمله دختره همينجوري تو گوش پسره ميچرخيد
و براش تکرار ميشد
و پسره هم فقط گريه ميکرد و هيچي نميگفت
دختره گفت من ميخوام به مامانم بگم که
تو رفتي خارج از کشور
تا ديگه تو رو فراموش کنه
تو هم ديگه نه به من و نه به خونمون زنگ نزن
فقط دعا کن واسه من تا به عشقم برسم
باز پسره هيچي نگفت و گريه کرد
دختره هم گفت من بايد برم
و دوباره تکرار کرد تو رو خدا منو ديگه فراموش کن
و رفت
پسره همين طور داشت گريه ميکرد
و دختره هم دور ميشد
تا اينکه پسره رفت و براي اولين بار تو زندگيش سيگار کشيد
فکر ميکرد که ارومش ميکنه
همينطور سيگار ميکشيد دو ساعت تمام
و گريه ميکرد
زير بارون
تا اينکه شب شد و هوا سرد شد و پسره هم بلند شد و رفت
رفت و توي خونه همش داشت گريه ميکرد
دو روز تموم همينجوري گريه ميکرد
زندگيش توي قطره هاي اشکش خلاصه شده بود
تازه ميفهميد که خودش يه روزي به يکي که داشت براي عشقش گريه ميکرد
خنديده بود 
و به خاطر همون خنده بود که الان خودش داشت گريه ميکرد 
پسره با خودش فکر کرد که به هيچ وجه نميتونه دختره رو فراموش کنه
کلي با خودش فکر کرد
تا اينکه يه شب دلش رو زد به دريا
و رفت سمت خونه دختره
ميخواست همه چي رو به مادر دختره بگه
اگه قبول نميکرد ميخواست به پاي دختره بيافته
ميخواست هرکاري بکنه تا عشقش رو ازش نگيرن
وقتي رسيد جلوي خونه دختره 
سه دفعه رفت زنگ بزنه ولي نتونست
تا اينکه دل رو زد به دريا و زنگ زد
زنگ زد و برارد دختره اومد پايين
و گفت شما
پسره هم گفت با مادرتون کار دارم
مادر دختره و خود دختره هم اومدن پايين
مادر دختره خوشحال شد و پسره رو دعوت کرد به داخل
ولي دختره خوشحال نشد
وقتي پسره شروع کرد به حرف زدن با مادره
داداش دختره عصباني شد و پسره رو زد
ولي پسره هيچ دفاعي از خودش نکرد
تا اينکه مادر دختره پسره رو بلند کرد و خون تو صورتش رو پاک کرد
و پسره رو برد اون طرف و با گريه بهش گفت
به خاطر من برو اگه اينجا باشي ميکشنت
پسره هم با گريه گفت من دوستش دارم
نميتونم ازش جدا باشم
باز دوباره برادر دختره اومد و شروع کرد پسره رو زدن 
پسره باز دوباره از خودش دفاع نکرد
صورت پسره پر از خون شده بود
و همينطور گريه ميکرد
تا اينکه مادر دختره زورکي پسره رو راهي کرد سمت خونشون
پسره با صورت خوني و چشم هاي گريون توي خيابون راه افتاد
و فقط گريه ميکرد
اون شب رو پسره توي پارک و با چشم هاي گريون گذروند
مادره پسره اون شب 

به همه بیمارستان های اون شهر سر زده بود
به خاطر اینکه پسرش نرفته بود خونه
ولی فرداش پسرش رو زیر بارون با لباس خیس و صورت خونی بی هوش توی پارک پیدا کرد
پسره دیگه از دختره خبری پیدا نکرد
هنوز هم وقتی یاد اون موقع میافته چشم هاش پر از اشک میشه
و گریه میکنه
هنوز پسره فکر میکنه که دختره یه روزی میاد پیشش
و تا همیشه برای اون میشه
هنوز هم پسره دختره رو بیشتر از خودش دوست داره
الان دیگه پسره وقتی یکی رو میبینه که داره برای عشق گریه میکنه دیگه بهش نمیخنده
بلکه خودش هم میشینه و باهاش گریه میکنه
پسره دیگه از اون موقع به بعد عاشق هیچکس نشده خسته و دل مرده....
این بود تموم قصه زندگی این پسر


ممنون از اینکه توجه کردید

ببخشید از اینکه دیر اپ کردم



پنج شنبه 1 / 4 / 1391برچسب:, :: 23:16 ::  نويسنده : mgh
گاه دلتنگ مي شوم

دلتنگتر از همه دلتنگي ها

گوشه اي مي نشينم

و حسرت ها را مي شمارم

و باختن ها را،

و صداي شکستن ها را...

نمي دانم من کدام اميد را نااميد کرده ام

و کدام خواهش را نشنيدم

و به کدام دلتنگي خنديدم

که اين چنين دلتنگم.

دلتنگم، دلتنگ...!
 


پنج شنبه 1 / 4 / 1391برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : mgh

ميگن تا وقتي که چيزي رو نديدي يا حس نکردي فقط يه غصه داري
غصه نديدنش و دلتنگي از نديدن …
همه اش يه غصه و ناراحتي هست .
اما وقتي چيزي رو حس کردي و ازنزديک لمسش کردي ، اين قدر نزديک که جزئي از اون شدي بي قيد و شرط … اين قدر که جدا کردن خودت و اون ممکن نيست حتي نميتوني باور کني که اصلا روزي دو تا بودين نه يکي !!
اون موقع است که فقط يه غم و غصه نداري بلکه حالا هزار و سيصد تا شده شايد هم بيشتر !
وقتي حسش کردي محاله که دلتنگي هات کمتر بشه ، بيشتر ميشه و بدتر .
وقتي بودنش رو درک کردي ديگه با نبودنش نميتوني کنار بياي .
ديگه لحظه به لحظه ات خلاصه ميشه در يه چيز : توي دلتنگي هاي مدام و پياپي و تکرار شونده .
خلاصه ميشه توي مرور گذشته و لحظات شادي با هم و درکنار هم بودن .
در کنار همه اين دلتنگي ها و مرور خاطرات ،لحظات به يادموندني رو براي خودت رغم ميزني و باز منتظر لمس دوباره لحظات شيرينت ميموني .



پنج شنبه 1 / 4 / 1391برچسب:, :: 22:38 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

ديگه زندگيم داره ته ميکشه...

از دلم پياده شو ...آخرشه

نه بمون...

شايد بازم جون بگيرم

نه برو...

مي خوام که راحت بميرم

نه بشين...

که سر رو شونت بذارم

نه پاشو...

که ديگه دوست ندارم...

نه...نه...نه بيا

بيا و دستامو بگير

عشق من

بيا تو هم با من بمير
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



پنج شنبه 1 / 4 / 1391برچسب:, :: 20:56 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

من از قصه زندگي ام نمي ترسم

من از بي تو بودن به ياد تو زيستن و تنها از خاطرات گذشته تغذيه کردن مي ترسم.

اي بهار زندگي ام

اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگيست

اکنون که باهايم توان راه رفتن ندارد

برگرد

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

باز هم آغوش گرمت را به سويم بگشا

باز هم شانه هايت را مرحمي برايم قرار بده.

بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم

بدان که قلب من هم شکسته

بدان که روحم از همه دردها خسته شده.

اين را بدان که با آمدنت غم براي هميشه من را ترک خواهد کرد.

بس برگرد که من به اميد ديدار تو زنده ام

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



پنج شنبه 1 / 4 / 1391برچسب:, :: 16:31 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

گريه ميكنم برا تو براي خودم براي تموم اونايي كه خواستن گريه كنن نتونستن. برا ي تمام اون چيزي كه خواستي

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

ونبودم خواستم وبودي. امشب گريه ميكنم به وسعت دريا به وسعت بيشه به وسعت دل عاشق.براي تو...براي تو....و به

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پاس احترام تمام تحقيرهايي كه از ديگران شنيدم وهنوز شكست نخوردم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



پنج شنبه 1 / 4 / 1391برچسب:, :: 16:27 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

من كنار پنجره سكوت ، چشم به راهت هستم تا تو برگردي

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
خسته و بي پناه گوشه اين اتاق تاريك در ميان جرقه اي روشن از اشك نشسته ام

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
لحظه ها بدون تو براي من دردناكند ، مي دانم كه از تو دورم و اما تو در بند بند وجودم جاي داري .

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
کاش مي دانستي روزگاري هرم نفس هايم بودي !!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 21:59 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

چند وقت مي‌شود
هر چه قصه،
هر چه شعر

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
با دلم
قهر كرده‌اند
جاده، آفتاب، گل
عابر پياده، پل
خانه‌ها، درخت‌ها، پرنده‌ها
هر كه، هر چه را نگاه مي‌كنم
خسته و كلافه‌اند
حرف تازه‌اي بزن!
شعر تازه‌اي بخوان!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
حس تازه‌اي به من بده!
تا دوباره پا شوم
تا دوباره چون كبوتري
توي آسمان رها شوم
چند وقت مي‌شود
عشق در دلم قدم نمي‌زند!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
هيچ‌كس،
دست بر دلم نمي‌زند

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 21:38 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

تا حالا فکرشو کردي چه خوب ميشه که برگردي؟

ميخشکه آب درياها ? خراب ميشه همه راهها

اگه کشتيم ما امروزو ميميرن همه فرداها

قيامت ميشه ما با هم نباشيم

نميچرخه فلک از هم جدا شيم

ديگه روزي نميمونه که شب شه

ديگه عاشق کجاست تا جون به لب شه

همه رودخونه هاي بي آب ?

شکست قامت مهتاب ?

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

ادامه در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 21:28 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

آرزو دارم شبي عاشق شوي. آرزو دارم بفهمي درد را. تلخي

برخوردهاي سرد را. مي رسد روزي كه بي من لحظه ها را سر كني.

مي رسد روزي كه مرگ عشق را باور كني. مي رسد روزي كه شبها

در كنار عكس من نامه هاي كهنه ام را مو به مو از بر كني

عشق امانت با ارزشيه كه هر كسي تو قلبش ميزاره برايه همينه كه هر

وقت بخواي عشقت را از كسي پس بگيري بايد قلبش را بشكني

اگه براي تمام دنيا تو يک نفر هستي.براي من همه ي دنيايي..اي هم

نفس،زيباترين لحظاتم را به پاي ساده ترين دقايق زندگيت خواهم

ريخت... تا باز هم بداني که من عاشق ترين عاشقانت هستم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

يادته يه روز بهم گفتي : هر وقت خواستي گريه کني برو زير بارون که

نکنه نامردي اشکاتو ببينه و بهتت بخنده ... گفتم : اگه بارون نبود چي ؟

گفتي : اگه چشماي قشنگ تو بباره آسمونم گريش مي گيره ... گفتم : يه

خواهش دارم . وقتي آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار . گفتي :

به چشم ... حالا امروز من دارم گريه مي کنم اما آسمون نمي باره ...

تو هم اون دور دورا ايستادي و بهم مي خندي

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 18:4 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست
براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست،
چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم
براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود
مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست
نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم
و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم
مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 18:0 ::  نويسنده : mgh
عشق واقعي هيچوقت نمي ميره

اين هوس است كه كمتر و كمتر ميشه و از بين ميره

"عشق خام و ناقص ميگه:"من دوست دارم چون بهت نياز دارم

"ولي عشق كامل و پخته ميگه:"بهت نياز دارم چون دوست دارم

"سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 2:53 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

آرزوي من اينست که دو روز طولاني درکنار تو باشم فارغ از پشيماني
آرزوي من اينست يا شوي فراموشم يا که مثل غم هر شب گيرمت در آغوشم
آرزوي من اينست که تو مثل يک سايه سر پناه من باشي
لحظه تر گريه آرزوي من اينست نرم و عاشق و ساده
همسفر شوي با من در سکوت يک جاده آرزوي من اينست
هستي تو من باشم لحظه هاي هوشياري مستي تو من باشم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
آرزوي من اينست تو غزال من باشي تک ستاره روشن در خيال من باشي
آرزوي من اينست در شبي پر از رويا  پيش ماه و تو باشم
لحظه اي لب دريا  آرزوي من اينست
از سفر نگويي تو تو هم آرزويي کن اوج آرزويي تو
آرزوي من اينست مثل ليلي و مجنون پيروي کنيم از عشق
اين جنون بي قانون آرزوي من اينست زير سقف اين دنيا
من براي تو باشم تو براي من تنها

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 2:51 ::  نويسنده : mgh
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
چه تلخ محاکمه میشوند پائیز و زمستان که برای جان دادن به درخت جان میدهند وچه

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
ناعادلانه کمی انطرفتر همه چیز به اسم بهار تمام میشود.
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 2:47 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

از ظهر تا دم غروب طول کشید

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 دشتی را شخم زدم تا دفنش کنم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 بد عادت شده بود

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 جلوتر از من راه می رفت تا زودتر به تو برسد

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

سایه ام را می گویم
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

که خواب دیده بود تو به دیدارش آمده ای ....

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



جمعه 31 / 3 / 1391برچسب:, :: 2:44 ::  نويسنده : mgh

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت: او یقینا پی معشوق خودش می آید! ؛

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: مطمئنا که پیشمان شده بر میگردد!،…..

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز...


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



شنبه 30 / 3 / 1391برچسب:, :: 12:10 ::  نويسنده : mgh

 

عزیزم

جنگل سرخ خزان

در پي مرگ جهان

بادها در پيشند

لبها به صدا در آمد

مرگ من نزديک است

خوشحال دمي نيست شوم

نه با زمين اسير و ...

خنداش مهو شودو

لرزشي بر خاکش

دير زمانيست در خاکم

آتشي هست از آن در باکم

چگونه اينچنين تاب آرم

عمريست داز

ريشه هايم قطور در جنگ با ستم کارانم

خسته از ظلم خسته از باد

کي زمانيست که من طوفانم

ويران کنم هر چه درد آرانم

گاهيست به خوابي ژرف مي آرامم

در سکوتي دل انگيز من بيدام

خوشحال از آن همه رويا

به شادي بسوي هم قطارانم

نگاهم به تن سرد و زشت و زمخت

اندوهي بر دل

سنگين شود اين دستانم

به زمين مي کوبم

چي کردي با عزيزانم

 



چهار شنبه 22 / 3 / 1391برچسب:, :: 17:11 ::  نويسنده : ابی غلامی

بازيچه دست يار بودن

 

عشق است


در پنجه غم شکار بودن

 

عشق است


در محکمه اي که يار قاضي باشد


محکوم طناب دار بودن

عشق است



کاغذ رنگی
خــــــــــــــــــوشــــــــــــــــــــــــ آمـــــــــــــــــــــــــــــــدیـــــــــــــــــــــــــــــــــد
درباره وبلاگ

حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین درختان اسکلتهای بلور آجین زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است
خداروشکر
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کاغذ رنگی و آدرس mgh1997.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان