سه شنبه 27 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:11 ::  نويسنده : mgh

من پذيرفتم شكست خويش را

پندهاي عقل دور انديش را

من پذيرفتم كه عشق افسانه است

اين دل درد آشنا ديوانه است

مي روم شايد فراموشت كنم

با فراموشي هم آغوشت كنم

مي روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب ديدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما مي روي

آرزو دارم ولي عاشق شوي

آرزو دارم بفهمي درد را

تلخي برخوردهاي سرد را



سه شنبه 27 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : mgh

امکان هجرت تو

تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت

من پیشتر،دیده بودم

جرقه محال ماندنت را

در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،

چون ماهی آزاد به جریان آب

نبودنت،

مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند

چقدر سنگین شده اند شانه هایم!

آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...



سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:52 ::  نويسنده : mgh

دنیای زیر آب
شبیه دنیای چشمهای توست
هر چه بیشتر دست و پا می زنم
بیشتر غرق می شوم …
.



سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:50 ::  نويسنده : mgh

چه فرقی میکند مهره سیاه باشم یا سفید
چشمانت با اولین حرکت ماتم میکند
.



سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:47 ::  نويسنده : mgh

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند!
.
.
.
تــــاریــک بــــاد ..
خـــانــه ی مـــردی کـه،
نــمی جــنــگد ..
بــــرای ِ زنــــی کــه،
دوسـتـش دارد …!
.
.
.
هـمه روی ِ مـــغـزم راه مـــی رونــد !
تـــــوی ِ لـــعنــتـی ،
روی ِ قـلــبــم !
.
.
.
بـــــارهــــا گفتم به تو ؛
چـشمــها ،
بــــرای ِ نـــگاه اسـت …
امّــــا ..
تـــــو ..
هــــر روز بـــا آنـها ..
حـــادثــه مــی آفــــریـــــنی !
.
.
.
ایــن کــه در آن جـــا خــوش کـــرده ای ،
دل اســت ..
نــه شـــهـر ِ بـــــازی !
تـــــاب ِ بـــــازی نـــــدارد !
.
.
.
مـــی آیـــی ،
نـئـشه مـــی شــــوم !
مـــی روی ،
خـُـــــمــار !
مــــرا بــه تـــختـه ی چـشــمـانــت ببــــند !
تــَـــرکـــَــم بـــــده !
.



در آغوشـم کــ‌ه می گـیــری
آنقد‌ر آرام مـی‌شــــوم
که فـرامــوش می کــــنـم
بـایـد نفـس بــکـشـــم
.
.
.
بیا تا بریزیم…
تو استکانی چای برای من
من زندگی ام را به پای تو
.
.
.
حرفایت شبیه برف اند!
از آن برف های بی موقع که
نزدیک بهار می بارد و فقط،
جان شکوفه های درختان را می گیرد!
.
.
.
دنبــــــــــــالِ شاعــــــــــر شعـــــــــــــرهای من نگـــرد
تمــــــــام حرف هایــــــــم
رو نوشتِ توســــــت…!
.
.
.
اگر بیـــایی
این خـــون ِ دل ،خــوردنـــها را
تـــلافی نمیـــکنم
آنقـــــدر عاشــــقت میکنـــــم
که دیــگر نتــــوانـــی
هــــرگــز بــــروی…
.
.
.
بـایـد حـواسـم را بـیـشتـر جـمـع کـنـم
آن قـدر جـاذبـه داری
کـه تـا بـنـد افکارم را شـل مـی کـنم
تـنـهایم مـی گـذارنـد
دور تـو جـمـع مـی شـونـد !
.
.
.
جَهنــــَـمی بـپــــا میـــکنـد
دِلـــــَـم
وَقـــــتی
شــــِـــعری بیــــــایَد و
تــــو
میــــــانِ آن نَبــــاشــــی
.



سه شنبه 20 / 5 / 1392برچسب:, :: 8:51 ::  نويسنده : mgh

تو رفته ای

و

من

تمام کارت شارز ها را سیگار میخرم

و

با خیابان حرف میزنم

و

به پنجره دیده بسته ام

و

ای کاش

بدانی....

 



دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : mgh
عمق دلتنگی من همچو چاهیست که یوسف درونش محبوس 

عمق تنهایی من همچو تنهایی ایوبست که میان جمعی آشنا تنها 

عمق ناچاری من همچو ناچاری گرگی ست که محکوم به دریدن یوسف

عمق غمی که در دل دارم از تعبیر خوابیست که سخت آشفته ام میدارد

عصای صبر ایوب را به دست  و سال هاست که اشفته ی عشقم

 




دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:7 ::  نويسنده : mgh

تنها در میان تنها چه عاشقانه مانده ام

در بیهودگی انتظار پیوستن به تو چه بی صبرانه مانده ام

چه خوانا دوری ات را بر سردر خانه نوشته اند

و من در نخواندن آن چه پافشارانه مانده ام

چه بسیار است دورویی ها،فراموش کردن ها و گسستن ها

و من در این همهمه چه صادقانه مانده ام

رفیقان همه با نارفیقی خود رفیقند

من هنوز با آنان چه دوستانه مانده ام

خاستگاه من کجاست که من آنجا قنودن خواهم

من در پیمودن راه چه عاجزانه مانده ام

تنها در میان تنها چه عاشقانه مانده ام



دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:59 ::  نويسنده : mgh
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد می شی بر میگرده و نگات میکنه

بدون براش مهمی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی بر میگرده و با عجله می یاد

 سمت تو بدون براش عزیزی

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی بر میگرده و نگات میکنه بدون

واسش قشنگی

اگه یکی رودیدی که وقتی داری گریه می کنی برمیگرده میاد باهات اشک

 میریزه بدون دوست داره

اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یه نفر دیگه حرف میزنی ترکت می کنه

بدون عاشقته


اگه یکی رو دیدی که وقتی داری ترکش می کنی فقط سکوت می کنه

 
بدون دیوونته

اگه یکی رو دیدی که از نبودنت داغون شده

بدون  که براش همه چی بودی


اگه یکی رو دیدی که یه روز از بی تو بودن می ناله


بدون که بدون تو می میره


اگه یکی رو دیدی که بعد از رفتنت لباس سفید پوشیده

بدون که بدون تو مرده

اگه یه روز دیدیش که یه گوشه افتاده و یه پارچه سفید روش کشیدن بدون

واسه خاطر تو مرده


1375280871_www.allpic.jpg


دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:57 ::  نويسنده : mgh
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است
زیبایـی تـو بیش­تر از حدّ مجـاز است

هرچند که پوشیده غزل گفته ام از تو
گفتند به اصلاحیه‌ی تازه نیـــاز است

گفتند و ندیدند کـــه آتش نفســـم من
حتّی هوس بوسه‌ی تو روح گداز است

تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد
آن دکمه‌ی لامذهب تو باز که باز است

مغـرورتر از قویی در حوضچه‌ی پـارک
که دور و برش همهمه‌ی یک گله غاز است

گیسوت بلند است و گره دارد بسیار
جذابیت قصه ات از چند لحـاظ است

از زلف تو یک تار به رقص آمده در باد
چابکتر از انگشت زنی چنگ نواز است

عشق تو تصاویر بهارانه‌ی چالوس
پردلهره مانند زمستان هراز است

چون سمفونـی نابغــه ای یکسره در اوج
وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است

ای کـاش کــه هر روز بیایـی و بگویم:
می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است؟!



دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:56 ::  نويسنده : mgh
هر روز می پرسی که : آیا دوستم داری ؟
من ، جای پاسخ بر نگاهت
خیره می مانم
تو در نگاه من
چه می خوانی
... نمی دانم
اما به جای من
تو پاسخ می دهی : آری !
ما هر دو می دانیم
چشم و زبان
پنهان و پیدا ، رازگویانند
وآنها که دل به یکدیگر دارند
حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند
ننوشته می خوانند
من « دوست دارم» را
پیوسته ، در چشم تو می خوانم
نا گفته ، می دانم
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری



دو شنبه 19 / 5 / 1392برچسب:, :: 1:51 ::  نويسنده : mgh

ساعتها را جلو می کشند
وقت شرعی چشمانت زودتر از راه خواهد رسید
رکعتی بر بوسه نگاهت خواهم گذاشت
ربّنا لااقل آتنا!. . .گستاخی خیالم را ببخش که حتی لحظه ای یادت را رها نمی کند. . . 

مرا به دار آویختند که نامت را از یاد ببرم...
چه ساده اند این ساده اندیشان که نمی دانند ...
نام تو حک شده ی قلب من است ، تو رو هرگز نخواهم کرد فراموش  !!!



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 21:1 ::  نويسنده : mgh

 

چقدر قلبت زیباست

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:56 ::  نويسنده : mgh

 

نمی فهمم

وقتی به نماز می ایستم

من ، تو را می خوانم… ؟!

یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!

فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . .

 



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:54 ::  نويسنده : mgh

 

اینــــ  بـــــار  ڪــــہ  آمــــدے

 

دستــانتــ  را  روے  قلبمـــ  بـــگـذار

 

تـــــا  بفهمــے  اینــــ  دلــــ  …

 

بــــا  دیــــد نــــ  تــــــــو

 

نــمــے  تــپـــد

 

مــے  لـــــــرزد 

 



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:53 ::  نويسنده : mgh

 

 
هَمیشـِـــہ آز آمَدن "ن" بَر سر "کَلـــِـــــمآت" می تَرســـَــمـ.

نَــ دآشتـــَـن تُو...

نـَـ بُودَنـــ تُو...

نــَ مآندَنــــ تُو...

کآشـــ آیــن بآر حدآقل "دلِ وآژه" برآیــَــمـ مــی سُوختـــــــــ

و خَبــَر میــــدآد آز "نـَـ رفتــــن" تُو


یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:52 ::  نويسنده : mgh

 

کاش می شد روی خط سرنوشت

روزهای با تو بودن را نوشت..

سرنوشت , ننوشت

گر نوشت , بد نوشت

اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !

باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش شبی سرد

میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده کاغذ مینویسد.

وباز قصه پر غصه تکرار  ....

روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

عاشق شدم . . . !!!!

عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم ،

چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده نبودم

درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و بس

سرنوشتم چه بود ؟

حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه ریشه ای

نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم بنشیند

و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با آهی سرد

دوباره پر باز کند و به اوج برود

و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

من در آتش میسوختم و او . . .

و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه بدانند

روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . .



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:47 ::  نويسنده : mgh

وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !

فکر نکن که فراموشت کرده ام ….

یا دیگر دوستت ندارم !

نه ….

من فقط فهمیدم :

وقتی دلت با من نیست ؛

بودنت مشکلی را حل نمی کند ،

تنها دلتنگترم میکند … !

 

تو مقصری، اگر من دیگر " منِ سابق " نیستم
 
پـس من را به "مـن" نبودن محکوم نکن !

من همـانم .. همان پسر مهربون و صبور . پر از محبت ..

یـادت نمی آید؟

من همانـم

حتی اگر این روزها بویِ بی تفاوتی بدهم ...


یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:46 ::  نويسنده : mgh

 

 

من دل به غم تو بسته دارم ای دوست

درد تو به جان خسته دارم ای دوست

گفتی که به دل شکستگان نزدیکم

من نیز دلی شکسته دارم ای دوست

 

 

راه تو به هر قدم که پویند خوش است

وصل تو به هر سبب که جویند خوش است

روی تو به هر دیده که بینند نکوست

نام تو به هر زبان که گویند خوش است

 

 

مجنون و پریشان تو ام دستم گیر

چون دانی کز آن تو ام دستم گیر

هر بی سر و پایی دستگیری دارد

من بی سرو سامان تو ام دستم گیر

 

 

ای دوست قبولم کن و جانم بستان

مستم کن و از هر دوجهانم بستان

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

 

 

وا فریادا ز عشق وا فریادا

کارم به یکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا، دادا

ورنه من و عشق هر چه بادا بادا

 

 

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود

جوینده عشق بی عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد

هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود

 

ای روی تو مهر عالم آرای همه

وصل تو شب و روز تمنای همه

گر بادگران به زمنی وای به من

گر با همه کس همچو منی وای همه



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:45 ::  نويسنده : mgh
 

 - آرمیتی فرهادیان,ج ا س م ی ن ,باران راد,شانی ی,سارمن ادیب,منا آرامش,مـ ـ ـ ـ ـارشـ ـ ـ ـ ـال ج,

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی

آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی

که:
یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم

که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 20:43 ::  نويسنده : mgh

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم

 

love_postcard_22.jpg



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 10:3 ::  نويسنده : mgh

همیشه دلم میخواست عشق و تو چشمات ببینم                               

تو بگی دوستم داری، منم برا تو بمیرم

همیشه دلم میخواست دستاتو آروم بگیرم                              

تو بشی همدم من ، کنارتو جون بگیرم

همیشه دلم میخواست معشو قه ی دلم باشی                             

طعم شیرین لباتوروی لبهام بپاچی

همیشه دلم میخواست فانوس راه من بشی                          

من یه مجنون ، تو یه لیلی واسه ی دلم بشی

همیشه دلم میخواست اشک چشامو ببینی                              

یه بارم تو جای من برای این دل بمیری

همیشه دلم میخواست قلبمو قربونت کنم                          

همه ی زندگیمو فدای چشمونت کنم

همیشه دلم میخواست بشی تو صاحب دلم                             

کاش نمی گفتی بهم ، فقط واست مسافرم

همیشه دلم میخواست خواب چشماتوببینم                              

کاش نمی گفتی بهم ، دیر شده و باید برم

همیشه دلم میخواست بشینی تو کنار من                          

واسه یک بارم شده ، شبها بیای به خواب من

همیشه دلم میخواست قلب تو مال من باشه                               

اما نه قسمت نشد ، خدانگهدارت باشه .....



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 10:0 ::  نويسنده : mgh

فقط رفت

بدون کلامی که بوی اشک دهد …

فقط رفت

بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد …

فقط رفت …

فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت :

راحت شدم .



یک شنبه 18 / 5 / 1392برچسب:, :: 9:52 ::  نويسنده : mgh

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره

انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره

 در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم

زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم

پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم

من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره

ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره



کاغذ رنگی
خــــــــــــــــــوشــــــــــــــــــــــــ آمـــــــــــــــــــــــــــــــدیـــــــــــــــــــــــــــــــــد
درباره وبلاگ

حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین درختان اسکلتهای بلور آجین زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است
خداروشکر
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کاغذ رنگی و آدرس mgh1997.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان